The eldest of the family, Sara, comes of age and brings chaos to the family by announcing her intention to marry Ocho. Javier and Marisa try to avoid it at all costs. At the same time Dani has an existential crisis, Paulita feels jealous of Cris, Carlota announces that she has found a boyfriend from a high society family and Rocio has finally managed to be cast in her first film.

بچه‌ها یک مجسمه از مجموعه پدرشان را می‌شکنند. سارا از دوست پسرش جدا می شود. پدر شوهر خاویر پس از جدایی او و روسیو مورد استقبال قرار خواهد گرفت، او به عنوان یک چوپان تنزل یافت و ...

داستان فیلم درباره شخصی به نام "ریکاردو" که طی یک ماجرا مجبور می شود تا گروهی از کودکان را با قطار به یک اردو به مقصد آستوریاس همراهی کند. در بین راه پدر بزرگ یکی از این بچه ها به همراه وی از قطار پیاده شده و از قطار جا می مانند و این شروع تازه ای از ماجرا است و ...

زندگی خاویر بار دیگر زیر و رو می شود. نه تنها ماریسا اعلام می کند که حامله است؛ بلکه از بدترین انسان ها برای کمک به خاویر و شرایط جدید زندگی شان کمک می گیرد و ...

پس از اینکه مادر خانواده ای به سفر می رود، نگهداری از بچه ها به عهده پدر خانواده است. این وظیفه جدید باعث می شود تا زندگی او زیر و رو شود و ...